در جوامع اسلامی، مانند بسیاری از جوامع دیگر، مهمترین روش انتقال ثروت از نسلی به نسل دیگر از طریق وراثت و وصیت نامه ها است.
جوامع اسلامی قوانین ارث و وراثت خود را از تفسیر آیات مربوط به ارث در قرآن مجید می گیرند نه مستقیما از متن قرآن. به همین دلیل، بررسی اجمالی قوانین حاکم بر ارث در اکثر کشورهای اسلامی، مجموعه ای از قواعد پیچیده را آشکار می کند که درک و در نتیجه اعمال آنها دشوار است. این احکام به سختی اصحاب دعوا را راضی می کنند، و خواهر و برادر همیشه احساس می کنند پدر یا مادر متوفی با آنها رفتار ناعادلانه ای داشته است. ناگفته نماند که قوانین مندرج در قرآن به درستی اجرا نمی شود. در واقع آنچه به کار می رود، حدیث و سنت است که همواره منابع تفاسیر مکاتب فقهی است.
قرآن قوانینی را وضع می کند که اگر به درستی به کار گرفته شوند، اساساً ساده هستند و مهم تر از همه، مردم را به نوشتن وصیت نامه برای تصرف عادلانه دارایی هایشان پس از مرگشان سفارش می کند.
قوانین ارث در قرآن عمدتاً در سوره بقره و سوره نساء آمده است. مجموعه ای از آیات به طور مستقیم و آیات متعدد دیگری نیز به طور غیرمستقیم به ارث مربوط می شود، مانند آیات 106 تا 108 در سوره مایده، که حکم می کند وصیت را دو شاهد شهادت می دهند و شرایط آن شاهدان را بیان می کنند. آیات دیگری نیز به اداره اموال نوزادان می پردازد.
تنظیم وصیت در اکثر جوامع اسلامی به طور غیر منتظره ای تشویق نمی شود و علیرغم وجود احادیث مذموم، در برخی از جوامع اصلا مورد توجه قرار نمی گیرد.
در قوانین اسلام وصیت موصی به حداکثر یک سوم دارایی خود و معمولاً فقط به غیر از وراث قانونی خود محدود می شود.
قواعدی که در اکثر حوزه های قضایی اسلامی اعمال می شود، همان گونه که قبلاً ذکر شد، از مکاتب فقهی اسلام گرفته شده است. به عنوان مثال در ایران و سایر حوزه های قضایی شیعه، قوانین از برداشت احادیثی که فقها آن را قابل اجرا می دانند مشتق می شوند.
قید ثلث مال (یک سوم مال) براساس حدیث معروفی است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در پاسخ به سوال سعد بن ابی وقاص - که بیمار بود معتقد بود که در شرف مرگ است - اگر او تمام دارایی خود را به خیریه وصیت کند، به استثنای تنها دخترش، نپذیرفت. سپس سعد نیمی از اموال را پیشنهاد کرد و پیامبر بار دیگر نپذیرفت و پیشنهاد کرد که فقط یک سوم را به او واگذار کند. پیامبر با اکراه این پیشنهاد را تایید کرد که حتی آن هم زیاد است. او همچنین به مرد در حال مرگ توصیه کرد که بهتر است فرزندش را ثروتمند بگذارد تا فقیر. در البخاری روایات متعددی از این حدیث وجود دارد.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم منطقی می اندیشید و مصلحت وصی و فرزندش را در دل داشت. او با بیان اینکه حتی یک سوم میراث بیش از آن است که به خیریه وصیت شود، شرایط فرد را در نظر می گرفت و نظر خود را در مورد آن بیان می کرد. او برای استفاده از وصیت نامه محدودیتی قایل نبود و مسلماً مقدماتی را وضع نمی کرد. هیچ چیزی از لحن آن حدیث نشان نمی دهد که پیامبر قصد داشته است که حداکثر وصیت، یک سوم وقف باشد. علمای اسلام، طبق معمول، قرآن را نادیده گرفتند، سخنان پیامبر را نادرست تفسیر کردند و مقصود او را نادرست تفسیر کردند و بدین ترتیب، انعطاف قوانین ارث را از بین بردند و به ویژه برابری آنها را از بین بردند.
وصیت نامه در قرآن کریم
قرآن به ما دستور می دهد که پس از مرگ از ابزار وصیت برای انتقال اموال خود استفاده کنیم. اولین اشاره به ارث در قرآن در سوره بقره، آیات 180 تا 182 آمده است که می فرماید: (180) بر شما مقرر شده است که چون مرگ یکی از شما نزدیک شد، وصیت نامه بنویسد. (181) هر کس وصیتی را پس از شنیدن تغییر دهد، گناه تغییر وصیت را متوجه کسانی می کند که آن را تغییر داده اند. خداوند شنوا و داناست. 182) و هر کس بیم دارد که از وصیت موصی (به وارث او) جفا و ستمی رفته باشد و به اصلاح میان آنان پردازد بر او گناهی نیست و محققا خدا آمرزنده و مهربان است.
اولین ذکر ارث در قرآن به ما دستور می دهد که اموال خود را با وصیت به ورثه خود واگذار کنیم. علاوه بر این، پروردگار ما آن را بر صالحان تکلیف می کند.
بخش عمده ای از قوانین ارث در قرآن در یک مجموعه هشت آیه ای در سوره نساء، آیات 7 تا 14 آمده است. این آیات از جمله حقوق ارث زن و همسر را بیان می کند. به این ترتیب در آیه 11 همین سوره تا حدی به ما اطلاع داده می شود: حکم خدا در حق فرزندان شما این است که پسر دو برابر دختر ارث برد، پس اگر همه دختر و بیش از دو تن باشند فرض همه دو ثلث [فرض ها یعنی سهمیه های معیّن ارث، شش نوع است: نصف، رُبع (یک چهارم)، ثُمن (یک هشتم)، سُدس (یک ششم)، ثلث (یک سوم)، ثُلُثان (دو سوم).] ترکه است، و اگر یک دختر باشد نصف، و فرض هر یک از پدر و مادر یک سُدس تَرَکه است در صورتی که میّت را فرزند باشد و اگر فرزند نباشد و وارث منحصر به پدر و مادر بود، در این صورت مادر یک ثلث می برد (باقی را پدر)، و اگر میّت را برادرانی باشد در این فرض مادر یک سُدس خواهد برد، پس از آنکه حقّ وصیّت و بدهی که به مال میّت تعلق گرفته جدا شود. شما این را که پدران و فرزندان کدام یک به خیر و صلاح (و به ارث بردن) به شما نزدیکترند نمی دانید. (این احکام) فریضه ای است که خدا معیّن فرموده، که خدا به هر چیز دانا و آگاه است.
بیان این آیه اراده خداوند را روشن می کند. این توزیع که توسط پروردگار ما مقرر شده است، هر بخشی از دارایی را پس از پرداخت هر گونه بدهی متوفی یا دارایی تحت پوشش قرار می دهد. بنابراین خداوند به ما می گوید که در مواردی که وصیت نامه ای از خود باقی نگذاشته ایم، او وصیت نامه ای را برای ما فراهم می کند. دلیل بر آنچه گفته شد را در همین باب آیه 7 می توان یافت که می فرماید: «مردان از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان بر جای می گذارند نصیب می شوند و زنان نیز از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان بر جای می گذارند نصیب می شوند. چه کوچک باشد چه بزرگ، سهم قطعی است». از آنجایی که هیچ سهمی مشخص نشده است، منصفانه است که فرض کنیم اگرچه حق الارث ثابت شده است، اما ارزش سهم بسته به شرایط، اختیاری است.
قابل ذکر است که در آیه 12 که به ارث زوجین می پردازد، عبارت «بعد از وفای به وصیت و پس از ادای هر دینی» سه بار تکرار شده است.
علمای شایسته ما همه اینها را نادیده گرفتند و احادیث را نادرست تفسیر کردند و وصیت پیش فرضی را که خداوند برای احتساب نفقه مقرر کرده بود، حکم کردند و در نتیجه نسبت ها را ثابت کردند و نیاز به وصیت را از ما سلب کردند و در این میان زمینه ای حاصلخیز ایجاد کردند برای نزاع و اختلاف بین ورثه همراه با بد خونی و اختلافات خانوادگی.
استدلال از شرایط ساده و واضح است:
برای مثال، اجازه دهید چند مورد رایج را بررسی کنیم. مردی دو فرزند دارد، یک پسر و یک دختر. دختر ازدواج بدی داشت که از هم پاشید و فرزندان خردسال او را در شرایط مالی محدود پرورش یافته است، در حالی که پسر خوب است و امرار معاش خوبی می کند. عقل سلیم و برابری حکم می کند که مرد باید هر آنچه را که برای حفظ خود و فرزندانش با استاندارد زندگی مناسبی معادل زندگی برادرش یا حداقل آن طور که در حلقه اجتماعی او انتظار می رود، بدون توجه به نسبت زندگی، به او بدهد. دارایی که ممکن است نشان دهنده آن باشد. در عمل، اگر پدر شرایط را پیش از مرگ درک و هدیه ای به دختر می داد، هیچ عواقبی نداشت. ولی اگر آن را به وصیت نامه موکول کند، چنین وصیتی از جهت قانونی به راحتی قابل ابطال است. لازم به ذکر است که تنها تفاوت هبه (هدیه) و وصیت در زمان بندی است. اولی به نیت مشروع پدر منجر می شود در حالی که دومی آن را ناکام می کند. همین طور اگر آن مرد دو پسر داشت، یکی خداترس، فرمانبردار و مهربان و با پدر و مادرش مهربان و دیگری طغیانگر، بی توجه و بی احساس. آیا این عادلانه است که به دومی سهمی معادل سهم برادر خوبش بدهد؟ پاسخ واضح این است که خیر. در واقع دادن هر چیزی به او ممکن است به سادگی به زوال او سرعت بخشد. ممکن است پدرش برای صلاح فرزندان پسر سرکش، اگر داشت، لازم بداند که از او سلب ارث کند و اگر صغیر هستند، سهم خود را از طریق امانت به آنها واگذار کند. مورد سومی که به ذهن متبادر می شود مربوط به مردی با چند فرزند است که از خود فرزندانی دارند. یکی از فرزندان این مرد او را پیش از مرگ می کشد. در حوزه قضایی حنفی، فرزندان پسر متوفی هیچ بخشی از دارایی پدربزرگ خود را دریافت نمی کنند. اما فقها - با درک ظلم فاحشی که آن قاعده نسبت به فرزندان پسر متوفی نشان می دهد - از همه چیز، وصیت پدربزرگ را به نفع نوه ها تجویز می کنند که سهم پدرشان از میراث را به آنها واگذار می کند. از آن به عنوان «وصیه واجبه» یاد می شود - در لغت: «وصیتی که باید انجام شود». اما ارزش وصیت نمی تواند از یک سوم ترکه تجاوز کند هر چند سهم پسر متوفی بیش از یک سوم باشد. مابه التفاوت بالاتر از سوم به ناحق برای فرزندانی که ذی نفع واقعی هستند از بین می رود و به کسی که استحقاق آن را ندارد داده می شود. این حداقل یک ظلم است و اگر بچه ها خردسال باشند و تحت تعریف «یتیمان» قرار بگیرند، گناه کبیره ای است که نقض می کند.باب 4 ، نساء، آیه 10 که در ادامه می آید. خداوند ظلم را نمی پذیرد و از همه کارهای ما آگاه است. «واسیه واجبه» فی نفسه اعتراف ضمنی است که حکم قرآنی - همان کلام خدا - بهترین است. فقها مجبورند به اراده اصلاح ظلم آشکاری که توسط سیستمی که خود طراحی کرده اند، برگردند. نظام خدا تنها نظامی است که عدالت و وفاق را در هر جامعه ای به ارمغان می آورد. به نظر می رسد علمای ما تمایل به انحراف از آن دارند. آیا آنها نمی دانند که خداوند اولین بار و هر بار آن را درست می کند؟ با این حال، سایر حوزه های قضایی ممکن است سهم پسر متوفی از دارایی پدرش را به طور طبیعی به فرزندانش منتقل کنند.
خداوند با حکمت و رحمت بی پایان خود، قانون خود را با اراده ای منعطف و منصفانه در هر شرایطی قرار داد، اما علمای ما این دو ویژگی حیاتی را از آن سلب کردند.
علیرغم ضعف های ذاتی قوانین ارث در غرب، در این کشورها اختلافات کمتری بر سر ارث وجود دارد، زیرا وصیت ها به شدت تشویق می شوند و به این دلیل که مردم تمایل دارند حق مطلق موصی را برای تصرف در اموال خود به هر نحوی بپذیرند. با اینکه در این کشورها بی اعدالتی هایی مشاهده می شود، اما به طور کلی پذیرفته شده است که تفاوت کمی بین وصیت مال و هدیه دادن آن به گیرنده آن در صبح روز مرگ موصی وجود دارد. هر دو روش، مقصود موصی را بیان می کند. در مراجع اسلامی نیز اگر موصی در بستر مرگ، مالی را به یکی از ورثه خود هدیه کند و به این ترتیب نسبتهای مقرر در قوانین ارث را تغییر دهد، هیچ کس به قانونی بودن آن عمل اعتراضی نخواهد داشت. با این حال، اگر او همان مال را به طور مشابه در وصیت نامه تغییر نسبت دهد، به دلایلی غیرمنطقی، چنین عملی باطل خواهد بود.
باب چهارم ، نساء، آیه 10 از این جهت بسیار جالب است که از آن دسته آیاتی است که تقریباً مورد بی توجهی حکومت های اسلامی قرار گرفته است. می گوید: «کسانی که اموال یتیمان را به ناحق می خورند، در شکم خود آتش می خورند و در جهنم رنج می برند».
دولت های اسلامی از اموالی که یتیمان به ارث می برند مالیات می گیرند. برخی از آنها مالیات مضاعفی را نیز اعمال می کنند، یک بار قبل از اینکه به ورثه برسد و بار دیگر زمانی که ورثه سهام خود را از ترکه دریافت کنند (مالیات بر ارث). آیه فوق از سوره انعام (آیه 152) بیان می کند که: «به اموال یتیمان دست نزنید مگر به نیکوترین وجه تا زمانی که به بلوغ برسند...». احکام پروردگار ما روشن و صریح است. او هیچ استثنایی قایل نیست و مشکوک است که گرفتن مالیات یا مالیات مضاعف بر دارایی یتیمان، دست زدن به آن به «عادلانه ترین وجه» باشد. یتیمان زن به ویژه از این گونه مالیات ها آسیب بیشتری می بینند، زیرا غیرمعمول نیست که دولت بیشتر از آنها از دارایی برخوردار شود.
آیا جای تعجب است که جوامع اسلامی در چنین وضعیت بدی قرار دارند؟
تثبیت تقسیم و قیود در وصیت نیز موجب نقض آیه 8 سوره نساء است که می فرماید: «اگر در هنگام تقسیم ترکه، خویشاوندان، یتیمان و نیازمندان حاضر باشند. از آن به آنها عطا کن و با آنها به نیکی رفتار کن." فرمان مندرج در آن آیه در سراسر جهان نادیده گرفته می شود. تعابیر فقیهان متاسفانه موجب توزیع عادلانه ثروت نشده و با تمرکز ثروت در دست کمتر بر خلاف احکام صریح خداوند، موجب تخریب روابط خانوادگی و اجتماعی شده است.
منیع: